به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، اخیراً از سوی انتشارات ققنوس، «داستانهای ارواح» نوشته چارلز دیکنز منتشر شده است. «داستانهای ارواح» دیکنز مجموعهای است از داستانهای کوتاه و مستقل این نویسنده بزرگ قرن نوزدهم که او در آن چهرهای تاریکتر و خیالانگیزتر از جهان آشنا و انسانی خود را به تصویر میکشد. این مجموعه شامل آثاری چون «داستانهایی برای اوایل تاریکی»، «شبح اتاق نوعروس»، «عمارت شبحزده»، «دادگاه قتل»، «با احتیاط خوانده شود»، «رصدبان»، «ارواح کریسمس»، «چهار داستان ماورایی»، «ماجرای چهرهپرداز»، «کاپیتان قاتل و معامله با شیطان»، «دیدار با آقای تستیتور»، «طفلی در رؤیای ستاره» و «ضربههای معتبر» است. «داستانهای ارواح» را میتوان پلی دانست میان واقعیت اجتماعی آثار کلاسیک دیکنز و خیالپردازیهای گوتیک قرن نوزدهم؛ اثری که هم برای دوستداران ادبیات کلاسیک انگلیس و هم برای علاقهمندان به داستانهای ماورایی و پررمزوراز، تجربهای جذاب و خواندنی است.
به بهانه انتشار این اثر گفتوگویی با مهرداد وثوقی، مترجم آن، داشتهایم که در ادامه میخوانید:
آیا در مجموعه داستانهای ارواح چارلز دیکنز ویژگیای دیدید که منحصر به فرد باشد و در دیگر آثار گوتیک نباشد؟
بله، در مجموعه داستانهای ارواح چارلز دیکنز و به طور کلی در آثار وهمانگیز او، چند ویژگی واقعاً منحصربهفرد وجود دارد که آنها را از آثار گوتیک کلاسیک (مثل داستانهای ادگار آلن پو و برام استوکر) متمایز میکند. میتوان گفت گوتیک دیکنز نوعی گوتیک اجتماعیاخلاقی است؛ در حالی که در بسیاری از داستانهای گوتیک، ارواح ابزار ایجاد هراس و سایههایی از عالم ناشناخته یا تجسد نیروهای ماورایی هستند، ارواح در آثار دیکنز معمولاً حکم وجدان را دارند؛ بیشتر میخواهند تذکر دهند، هشدار دهند و اصلاح کنند. به عنوان نمونه در داستان کوتاه «رصدبان»، روح درون داستان مدام دارد تذکر میدهد که خطری در راه است. از سوی دیگر، دیکنز از نویسندگان گوتیک کلاسیک تبعیت نمیکند و فضای وهم را از قلعهها و دخمههای قرون وسطایی به زندگی روزمره شهری یا روستایی وارد میکند؛ نظیر گذرهای مهآلود، دفاتر حسابداری و وکالت، کارگاهها و خانههای قشر متوسط جامعه. این کار باعث میشود وهم و دلهره به زندگی جاری نزدیکتر و بهنوعی ملموستر شود؛ به بیان دیگر، ارواح دیکنز از دل تاریخ بیرون میآیند و مقابل ما ظاهر میشوند. از دیگر وجوه تمایز دیکنز این است که همیشه نوعی ملایمت و انساندوستی را چاشنی صحنههای ترسناک میکند، در حالی که به عنوان نمونه دلهره در داستانهای گوتیک ادگار آلن پو یا برام استوکر در فضایی بیرحم به خواننده منتقل میشود. از جمله در داستان کوتاه «رصدبان»، دیکنز ترس را به تصویر کشیده، اما غم و بیپناهی انسان است که هول اصلی داستان را پدید میآورد.
داستان گوتیک امروز ادبیات انگلیس تا چه اندازه تحت تاثیر چارلز دیکنز قرار دارد؟
نویسندگان امروزی معمولاً از دیکنز تقلید نمیکنند، اما زیربنایی که او برای آثار گوتیکش ساخته هنوز وجود دارد؛ به بیان دیگر، تأثیر دیکنز مستقیم و آشکار نیست، بلکه زیربنایی است؛ مثل مؤلفههای جنبههای اخلاقی و فضاسازی شهری. ادبیات دلهره معاصر انگلیس ترس را اغلب با فقر، تنهایی، مهاجرت، بیخانمانی و آسیبهای اجتماعی پیوند میدهد که این همان گوتیک اجتماعی دیکنزی است. در واقع، سبک نثر او، مثل جملههای بلند و توصیفی، در آثار نویسندگان معاصر کمتر تکرار میشود اما نگرش او به وهم و فضای شهری همچنان باقی است.
در داستان «عمارت شبح زده» اشاره جالبی است که اولین ساعات بامداد را محل تجلی مظاهری از مرگ بیان کرده و اسرارآمیزی و سکون آن ساعتها را بازتابی از مردن دانسته. این نگاههای روانکاوانه و فیلسوفانه در دیکنز نتیجه چیست؟
اتفاقاً یکی از مهمترین لایههای گوتیک دیکنز همین بعد روانکاوانه و فلسفی زمان و آگاهی است. دیکنز مدتی شبها به پیادهروی میرفت و بیخوابی مزمن داشت که یعنی به نوعی شاهد سکوت بود. در این ساعات، جنبوجوش زندگی خاموش میشود و مرگ در قالب نبود زندگی حضور استعاری پیدا میکند؛ در واقع سکوت بامدادی که وضعیتی بین بودن و نبودن است، همان حالتی است که دیکنز بارها تجربهاش کرده و در داستانهایش تبلور یافته است. ساعات سپیدهدم نه روز است و نه شب، بلکه آستانه است؛ و در داستانهای دیکنز نیز آستانهها اهمیت ویژهای دارند؛ نظیر ورودی خانهها، پلها و گذرگاهها، لحظات قبل از خواب یا راهروی بین اتاقها.
داستانهای گوتیک دیکنز تا چه اندازه در اقتباس مورد توجه فیلمسازان قرار گرفته است؟
به غیر از «سرود کریسمس» که داستان بلند است، سایر آثار مستقل گوتیک دیکنز کمتر مورد توجه و اقتباس سینمایی بودهاند، گرچه شنیدهام اقتباسهایی از داستان «رصدبان» انجام شده اما چندان معروف نیستند.
داستان «طفلی در رویای ستاره» بیشتر استعاری و سوررئال به نظر می رسد تا گوتیک و ترسناک. چرا در این مجموعه قرار گرفته است؟
قرار گرفتن داستان «طفلی در رؤیای ستاره» در این مجموعه با نگاه سطحی به گوتیک قابل توجیه نیست، چون این داستان بیشتر استعاری، فلسفی و سوررئال است تا وحشتآور یا گوتیک کلاسیک، اما با آنکه این داستان دلهرهآور نیست، ستارهای که کودک میبیند و ارتباط بین کودک و موجودی فرازمینی حاکی از نوعی حضور ماورایی است. در تعریفی که دیکنز از داستانهای ارواح به دست داده، لازم نیست همیشه پای موجود ماورایی ترسناک در بین باشد؛ مهم ارتباط با عنصری فراتر از زندگی روزمره است که این عنصر ماورایی حتی اگر آرامشبخش یا شاعرانه باشد باز هم در تعریف این مجموعه میگنجد. ارواح در داستانهای دیکنز نماد وجدان یا یادآوریهای فراموششده هستند، که این داستان نیز چنین فضایی دارد.
داستانهای گوتیک دیکنز در قیاس با داستانهای رئالیستی او چه جایگاهی در تاریخ ادبیات دارند؟ آیا از این داستانها امروز به اندازه رمانهای معروفتر دیکنز استقبال میشود؟
داستانهای گوتیک دیکنز در قیاس با داستانهای رئالیستیاش، مثل «دیوید کاپرفیلد» یا «آرزوهای بزرگ»، جایگاه فرعی دارند. بار اصلی شهرت دیکنز روی رمانهای بزرگش قرار دارد، اما داستانهای کوتاه گوتیکش به نوعی آزمایشگاهی است برای خلق فضا و شخصیتهایی که گاه در رمانهای بزرگش نمود پیدا کردهاند؛ برای همین در ادبیات پژوهشی حائز اهمیتاند، گرچه نزد خوانندهها معروفیت کمتری دارند.
چه پیوندی بین این داستانهای دیکنز و آثار رئالیستی او وجود دارد؟
چه در آثار رئالیستی و چه در داستانهای کوتاه گوتیک دیکنز، شخصیتها از دل جامعه معمولی بیرون آمدهاند؛ شخصیتهایی که ویژگیهای متمایزی ندارند اما با استعداد شگرف دیکنز در داستانپردازی نزد خوانندهها شهرت و محبوبیت پیدا کردهاند؛ البته ساختار داستان کوتاه دیکنز را مجبور کرده استعدادش در خلق شخصیتها را کمی تغییر دهد و با اتفاقهای لحظهای و آستانهای، با در نظر گرفتن جنبههای اخلاقی، داستانش را ارائه کند. گرچه دیکنز در آثارش نشان داده خودش را به ژانر خاصی محدود نکرده، کما اینکه مثلاً در ابتدای رمان «آرزوهای بزرگ»، که شاید در نگاه اول گوتیک نباشد، خانه خانم هاویشام و اتفاقهای جاری در آن، نوعی گوتیک را نشان میدهد.
آیا چالش خاصی در حین ترجمه این داستانها و انتخاب زبان فارسی متناسب با آنها داشتید؟
نثر کلاسیک دیکنز و خوانندهای که در دوران معاصر میخواهد آن را بخواند، نیازمند آن بود که تعادلی بین آن در نظر بگیرم؛ نه خیلی خشک و قدیمی که خواننده امروزی را پس بزند نه خیلی امروزی که فضای کلاسیک را محو کند. انتخاب معادل مناسب برای واژهها، مثل قیدها و صفتها، با توجه به فضای گوتیکی که دیکنز پدید آورده دقت زیادی لازم دارد، چون نثر دیکنز غالباً لطیف و گاه کنایهآمیز است که در بستر داستانهای گوتیکش نیز ظاهر شده است.
آیا ادبیات داستانی ایران را هم دنبال میکنید و در بین آثار ایرانی به داستانهایی در ژانر گوتیک و ژانر جنایی برخوردهاید که توجهتان را جلب کرده باشد؟
ادبیات داستانی ایران را کمتر دنبال میکنم؛ البته هیچ وقت از خواندن آثار بزرگانش دور نماندهام؛ از جمله داستانهای ایرانی با فضاسازی گوتیک که برایم جالب توجه بود، میتوانم به «بوف کور» صادق هدایت اشاره کنم. هرچند ادبیات کلاسیک ما هم با گوتیک زیاد غریبه نیست؛ به عنوان نمونه در بعضی از صحنههای داستانهای «هزار و یک شب» فضاهای گوتیک را شاهد هستیم؛ فضاهایی که در گوتیک مدرن غرب بارها از آنها الگوبرداری شده و میتوانیم نمونهای از آن را در داستان بلند «سنت ایروین» نوشته پرسی شلی ببینیم.
اکنون چه اثری در دست ترجمه یا انتشار دارید؟
مدتی است مشغول ترجمه مجموعه کامل آثار ادگار آلن پو هستم که تقریباً به اتمام رسیده و قرار است بهزودی به همت نشر مد منتشر شود.