ایسنا/اصفهان وارد اتاق کوچکی در پناهگاه زیر زمینیاش شد، با تپانچهای به سر خود شلیک کرد و شش سال جنگ بیهوده به پایان رسید. امروز ۳۰ آوریل، مصادف است با خودکشی «آدولف هیتلر» در سال ۱۹۴۵. مردی که با به راه انداختن جنگ جهانی دوم، میلیونها انسان را به کام مرگ کشاند و با خودکشی خود در این روز، صفحه پایانی بر رؤیای برتری نازیسم بر جهان زد.
طی جنگ جهانی دوم سایهای تاریک و مرگبار بر اروپا افتاد، این سایه در آلمان نشو و نما یافته بود و «نازیسم» نامیده میشد. نازیسم در ابتدا یک جنبش ملیگرای تندرو بود و بعدها به شکل حکومتی درآمد که خاطرهاش همواره با بیرحمی، سرکوب و تلاش برای نابودی انسانها عجین شد.
سایه نفرتی که پس از تجاوز نازیها به لهستان در ۱۹۳۹ فرو افتاد تا ۱۹۴۵ کنار نرفت. در آن سال سرانجام ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه و اتحاد شوروی ارتش آلمان را شکست دادند و جنگ را به پایان بردند. فروپاشی کامل آلمان به کابوس حکومت نازی پایان داد و بسیاری از سران آلمان نازی مانند هیملر، هرمان گورینگ، رودلف هس و... دستگیر و به محاکمه کشیده شدند، اما هیتلر که مسئول اصلی تمام این جنایات بود هرگز به پای میز محاکمه کشیده نشد.(داونپورت،۱۳۸۳: ۹).
نازیها تحت رهبری آدولف هیتلر در صدد برآمدند نظم تازهای، نظام ارزشی و اعتقادی جدیدی مبتنی بر آرمانهای نازی را به اروپا تحمیل و در این راه هر کسی منطبق با معیارهای نژادی آنها نبود، نابود کنند. کودکان و بزرگسالان معلول که خطری بیولوژیک برای سلامت آلمان تلقی میشدند صرفا به قتل میرسیدند. هیتلر در سال ۱۹۳۹ دستور داد که این افراد نگون بخت موجوداتی نه در خور زندگی به حساب آورده شوند. عملیات «تی- ۴» به زودی آغاز شد، برنامهای که برای کشتن افراد معلول با تزریق آمپول سمی یا خفه کردن با گاز طراحی شده بود. نخست ضعیفترین آلمانیها نتیجه حکومت دهشتناک نازیها را به چشم دیدند.(داونپورت،۱۳۸۳: ۱۰-۱۱).
«آدولف هیتلر» که در یکشنبه عید پاک سال ۱۸۸۹ متولد شد فرزند چهارم «کلارا و آلویس هیتلر» اهل اتریش بود. پدرش کارمند اداره گمرک بود و برای خانوادهاش زندگی خوبی را فراهم کرده بود و اصرار داشت آدولف جوان در مدرسه خوب درس بخواند تا بعدها بتواند شغل خوبی دست و پا کند. اما آدولف هر چند به اندازه کافی باهوش بود سختکوش نبود. یکی از معلمانش در دبیرستان، هیتلرِ جوان را به نحو بارزی پرخاشگر، خودسر، خودپسند و تندخو ارزیابی کرد که در سازگاری با مدرسه آشکارا مشکل داشت.(استورات،۱۳۸۳: ۲۹).
هیتلر در ۱۶ سالگی مدرسه و در سپتامبر ۱۹۰۷ خانه را ترک کرد و تمام پولی را که پدرش که چند سال قبل مرده بود برایش به ارث گذاشته بود با خود برد. وجهی که مادرش تقبل کرده بود برای پرداخت شهریه و هزینه شبانهروزی در مدرسه هنر در وین کافی بود. او تصمیم داشت در آنجا تحصیل کند و به زودی هنرمند مشهوری شود. هیتلر در هنر و نقاشی هم شکست خورد و سپس وارد ارتش شد.(استورات،۱۳۸۳: ۳۰).
با آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴، هیتلر با درجه سرجوخگی در ارتش آلمان خدمت میکرد و در جنگ هم حضور یافت. هیتلر در جنگ بینهایت شجاع بود و اغلب برای مأموریتهای بسیار خطرناکی که دیگر دوندگان پیام رسان میکوشیدند از آنها اجتناب کنند داوطلب میشد. شجاعتش طی یکی از این مأموریتها صلیب آهنین را نصیبش کرد که یک مدال شجاعت بسیار با ارزش بود که به ندرت به سرجوخهها داده میشد.
پس از پایان جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸ و تحمیل قرارداد صلح «وِرسای» به آلمان، برای هیتلر ۲۹ ساله و تازه از ارتش مرخص شده، صلح دهشتناک به نظر میرسید. او اعتقاد داشت که شرایط صلح ورسای ناعادلانه است و یهودیان سبب شکست آلمان در جنگ شدهاند.
هیتلر در سال ۱۹۱۹ عضو رسمی حزب کارگران آلمان شد. یکی از نخستین کسانی که متوجه تواناییهای هیتلر در مقام رهبر شد«آنتون دِرِکسلر» پایهگذار حزب کارگران آلمان بود. درکسلر کارگر فنی ۳۵ سالهای بود که در نفرت هیتلر از کمونیستها و یهودیان سهیم بود. او نیز مانند هیتلر اعتقاد داشت یهودیان مسبب بسیاری از عقاید انقلابیاند که به آلمان آسیب رسانده است.(استورات،۱۳۸۳: ۴۳).
بحران اقتصادی آلمان در دهه ۱۹۲۰ میلادی و سقوط بیسابقه ارزش پولِ کشور در برابر دلار، فرصت استثنایی برای هیتلر به وجود آورد که خود را منجی این وضعیت به مردم معرفی کند. وضعیت اقتصادی آلمان به قدری اسفبار شده بود که قیمت یکدانه تخممرغ به یک میلیون مارک رسیده بود و مردم برای سوخت بخاریها، پولهای خود را به جای هیزم در آتش میریختند. در چنین شرایطی جامعه آلمان نیازمند رهبری کاریزماتیک بود تا با قدرت اراده و سخن وریِ مجذوب کننده، کشور را از بحران خارج کند.
هیتلر به سرعت مدارج ترقی را طی کرد و در سال ۱۹۳۳ رهبر آلمان شد و به سرعت وضعیت اقتصادی آلمان با رهبری او بهبود یافت. هیتلر هیچ مخالفتی را تحمل نمیکرد و اعضای احزاب مخالف یا به زندان میافتادند یا کشته میشدند. هیتلر خود را «رایش سوم» نامید و وعده داد حکومتش هزار سال دوام میآورد، وعدهای که تنها ۱۲ سال دوام آورد.
همینکه زندانها پُر شد محوطههای خاصی را به نام اردوگاههای کار اجباری در بیرون برلین و مونیخ برپا کردند. امپراتوری هیتلر بر اطاعت کامل تمام مردم آلمان مبتنی بود. هیتلر برای در دست گرفتن توزیع اطلاعات، «یوزف گوبلز» را به سمت وزیر ارشاد عمومی و تبلیغات منصوب کرد. گوبلز استاد زبان نوشتاری بود و میتوانست به آسانی گزارههایی را تنظیم کند که باورکردنی به نظر آیند، اما آشکارا دروغ باشند.(استوارت،۱۳۸۳: ۷۷).
همچنان که هیتلر پیگرد یهودیان و دیگر دشمنان را شدت میبخشید طرحی را نیز برای سیاست خارجی پیریزی کرد. تهاجمی و جنگ افروزانهِ بودنِ این سیاست نباید تعجب کسی را بر میانگیخت چرا که او عقایدش را در مورد سلطه جهانی آلمان سالها پیش در کتابِ «نبرد من» بیان کرده بود. در آن کتاب نوشته بود« کسانی که میخواهند بجنگند، بگذار بجنگند، و کسانی که نمیخواهند بجنگند شایسته زندگی کردن نیستند.»
هیتلر توضیح میداد که آلمان نیاز دارد که بجنگد زیرا معاهده ورسای قلمروش را از چنگش درآورده است. میگفت سرزمینهایی که مردم آلمان در آن زندگی میکنند دیگر در زیر پرچم آلمان قرار ندارند و این جنایتی تبهکارانه و وحشیانه است. با همین دلایل و تجهیز ارتش، هیتلر سرانجام تصمیم نهایی خود را گرفت و در روز اول سپتامبر ۱۹۳۹ به لهستان حمله کرد و دو روز بعد از این تاریخ فرانسه و انگلستان به آلمان، اعلان جنگ دادند و به این ترتیب جنگ جهانی دوم آغاز شد. لهستان تنها ۱۴ روز مقاومت کرد و تسلیم شد. ارتش آلمان سپس در آوریل ۱۹۴۰ به دانمارک و نروژ هجوم برد و این کشورها نیز اشغال شدند. کمی پس از آن، هیتلر با نادیده گرفتن اعتراضهای ژنرالهایش بلژیک، لوکزامبورگ و هلند را در نوردید و سپس وارد فرانسه شد. اشغال فرانسه، متفقین را غافلگیر کرد. اشغال فرانسه و تسلیم این کشور در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۰ به ویژه برای هیتلر شیرین بود، چون او از فرانسویها به دلیل نقش عمدهشان در معاهده ورسای متنفر بود. حتی عکس معروفی از هیتلر در دست است که از خوشحالی بالا پایین میپرد.(استوارت،۱۳۸۳: ۱۱۷).
در این زمان اروپای شمالی، مرکزی و غربی در اشغال آلمان بود و تنها بریتانیا به دلیل جزیرهای بودن از اشغال جان سالم به در برده بود. قبل از آغاز جنگ جهانی دوم هیتلر با «ژوزف استالین» رهبرِ اتحاد جماهیر شوروی پیمان عدم تجاوز بسته بود. اما حالا هیتلر میخواست اتحاد شوروی را تسخیر کند. کشتزارهای وسیع گندم و ذخایر نامحدود نفت و دیگر کانیهای آن برای رایش بسیار ارزشمند بود. اما هیتلر نمیدانست بزرگترین اشتباهش را مرتکب میشود. ارتش آلمان در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ شورویها را غافلگیر کرد و با یک سپاه بیش از ۳ میلیون نفری از مرز گذشت و طی پنج روز ۳۰۰ کیلومتر در خاک شوروی پیشروی کرد. حتی مسکو به مدت دو سال تحت محاصره نازیها قرار گرفت، اما سقوط نکرد. با فرار رسیدن زمستان سخت روسیه و تجدید قوای ارتش سرخ، ارتش آلمان زمینگیر شد و در استالینگراد شکست سختی خورد. پس از این شکست بود که بخت و اقبال از هیتلر برگشت و شکست استالینگراد آغازی بر شکستهای متوالی آلمان در جبهههای دیگر نبرد شد.(استوارت،۱۳۸۳: ۱۲۲).
ارتش سرخ، شروع به پیش روی کرد و در فوریه ۱۹۴۵ از مرز آلمان گذشت و به سوی برلین پایتخت آلمان حرکت کرد. در این زمان که حتی برای هیتلر روشن شد که جنگ نا امید کننده است به یک پناهگاه زیرزمینی در زیر ستاد فرماندهیاش در برلین نقل مکان کرد، در آنجا حدود ۵ متر بُتن آرمه او را از دنیای خارج جدا میکرد. در این پناهگاه زیرزمینی دستیار مورد اعتمادش گوبلز، همسر و شش فرزند گوبلز و چند افسر «اِس اِس» همراهش بودند. وقتی با خبر شد که دو تن از مخلصترین معاونانش، هیملر و گورینگ، با متفقین وارد مذاکرات صلح شدهاند از خشم داشت دیوانه میشد. او به خوبی دریافته بود که همه چیز دیگر تمام شده است. (داونپورت، ۱۳۸۶: ۳۴).
نخستین نازی که مرگ را بر اسارت ترجیح داد آدولف هیتلر، رهبر یا پیشوای آلمان بود که زمانی از قدرت مطلق برخوردار بود. (داونپورت، ۱۳۸۶: ۱۷). هیتلر بنا بر شهادتِ پس از جنگِ منشی جوان و دیگر همکاران نزدیکش که در قرارگاه فرماندهی زیرزمینیاش همراه او بودند، صدای تانکهای روسی را که در خیابانهای بالای سرش حرکت میکردند شنید و از فکر این که مانند یک جنایتکار معمولی در دادگاه به نمایش گذاشته شود به خود لرزید. در آخرین وصیتش که شرح آن در کتاب «یان کرشو» با عنوان«مکافات» آمده، هیتلر با هیجان گفت«نمیخواهم به دست دشمنانی بیفتم که به مضحکهای که یهودیان ترتیب خواهند داد نیاز دارند».
هیتلر که مصمم بود زنده به اسارت در نیاید، در ساعت ۳:۳۰ بعد از ظهر ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ وارد اتاق کوچکی در پناهگاه زیرزمینیاش شد. در کنار «اِوا براون» زنی که درست یک روز پیش با او ازدواج کرده بود نشست و هر کدام یک قرص سمی بلعیدند. هیتلر که میترسید سَم اثر نکند، تپانچهای را به سرش نشانه رفت و ماشه را کشید. مردی که مسئول رنجها و مرگهایی بود که نظیرش را تاریخ به یاد نداشت هیچگاه به پای میز محاکمه کشیده نشد. بنابر دستور قبلیِ خودِ هیتلر، افسران "اِس اِس" جسدش را در بنزین خیساندند و در باغ صدارت اعظمی آتش زدند.(استوارت،۱۳۸۳: ۱۵۳). همچنین «بنیتو موسولینی»، رهبرِ فاشیستی ایتالیا و متحد هیتلر ۳ روز قبل از این تاریخ در ۲۷ آوریل توسط پارتیزانهای ایتالیایی دستگیر و اعدام شد. سرنوشت دو دیکتاتور به فاصله سه روز از هم رقم خورد.
«یوزف گوبلز»، وزیر تبلیغات هیتلر به تقلید از اربابش به همسر و شش فرزندش سیانور داد و سپس خود را کُشت. (داونپورت، ۱۳۸۶: ۲۱). یک هفته پس از خودکشی هیتلر و گوبلز، نیروهای آلمانی تسلیم شدند و جنگ در اروپا رسماً خاتمه یافت، اما جهان تازه در آغاز ابعاد وحشت انگیز آن بود. در جنگ جهانی دوم بیش از ۶۰ میلیون نفر کشته شدند که ۲۶ میلیون نفر آن تنها از اتحاد شوروی بود. زمانی که ارتش سرخ به اردوگاه کار اجباری «آشوییتس» رسید انبوهی از جنازه را یافتند که بر روی هم تلنبار شده بودند. در انبار این اردوگاه ۷ تُن مویِ سر انسان کشف شد که نازیها در گونیهایی جا داده بودند. بر اساس برآوردها یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر تنها در همین اردوگاه کشته شده بودند.
در چند سال گذشته فرضیههایی مطرح شد مبنی بر اینکه هیتلر خودکشی نکرده و با یک زیردریایی به آرژانتین فرار کرده است. اما با توجه به شناختی که از ابعاد شخصیتی هیتلر داریم بعید است فرار را بر خودکشی ترجیح داده باشد چراکه احتمال دستگیری در حین فرار یا پس از آن به هر حال وجود داشته است و هیتلر اصلاً دوست نداشت که به اسارت در بیاید و در طول جنگ بارها به ژنرالهای خود گفته بود که هرگز در هنگام شکست از دشمن، فرار نکنند و خود را نابود کنند.
برای مثال هیتلر از تسلیم شدن سپهبد «پالاس» فرمانده یگانهای آلمانی به ارتش سرخ در استالینگراد برآشفت و گفت« سربازان ما نتوانستند پیروز شوند چون یک بُزدل آنان را هدایت میکرد، نمیدانم چرا او خود را نکشت و تسلیم دشمن شد».
این موضوع به خوبی ثابت میکند که هیتلر چقدر از تسلیم و تحقیر شدن توسط دشمن وحشت داشته و همیشه مرگ را بر اسارت ترجیح میداده است.
همچنین در سال ۲۰۱۷ به پژوهشگران فرانسوی اجازه داده شد تا به بقایای دندان هیتلر که در مسکو نگهداری میشود، دسترسی پیدا کنند. پروفسور «فیلیپ شارلیه» به خبرگزاری فرانسه گفت: این دندانها مطابقت دارند، هیچ شکی وجود ندارد. یافتههای ما ثابت میکند که هیتلر در سال ۱۹۴۵ مرده است.َ
شارلیه ادامه داد: میتوانیم تمام تئوریهای توطئه درباره هیتلر را متوقف کنیم. او با زیردریایی به آرژانتین نرفت، همچنین در یک پایگاه مخفی در قطب جنوب یا در نیمه تاریک ماه هم نیست.
وی یادآور شد: «FSB»، سرویس امنیت فدرال روسیه و بایگانی دولتی این کشور برای اولین بار از سال ۱۹۴۶، در ژوئیه ۲۰۱۷ به یک تیم از محققان اجازه دادند تا استخوانهای رهبر آلمان نازی را بررسی کنند.این تیم فرانسوی قادر بود تا به بقایایی که به عنوان استخوانهای بر جا مانده از هیتلر معرفی شده، نگاهی بیندازند. یک حفره در سمت چپ استخوانِ سر احتمالاً به علت عبور گلوله ایجاد شده است. بر اساس این تحقیقات، استخوانهای به جا مانده کاملاً مشابه رادیوگرافی از استخوان سر هیتلر یک سال قبل از مرگ وی، است.
شارلیه افزود: بررسی دندانها هیچ نشانهای از باروت ندارد که این نشان میدهد شلیک گلوله از دهان نبوده و به احتمال زیاد از ناحیه گردن یا پیشانی شلیک شده است.
این پژوهشگر ادامه داد: تهنشینهای آبیرنگ دیده شده در دندان مصنوعی او میتواند نشان از واکنش شیمیایی بین سیانور و فلز دندانهای مصنوعی باشد.
تغییر نقشه جهان
پایان امپراتوری هیتلر نقشه جهان را نه فقط در خاورمیانه بلکه در خودِ آلمان نیز تغییر داد. متفقین پیروز مایل نبودند اشتباهات معاهده ورسای را تکرار و آلمان را با چنان شدتی مجازات کنند که آن کشور هرگز نتوانند روی پای خود بایستد. اما در عین حال خواستار تضمین هایی بودند که امپراتوری دیگری نظیر رایشِ هیتلر هرگز به وجود نیاید.
متفقین تصمیم گرفتند آلمان اشغال شده را میان چهار کشور متفقِ اتحاد شوروی، فرانسه، بریتانیا و ایالات متحده تقسیم کنند. سرانجام فرانسه، بریتانیا و ایالات متحده مناطق خود را یکی کردند تا جمهوری فدرال آلمان به وجود بیاید. اتحاد شوروی در منطقه نفوذ خود یک حکومت کمونیستی بر سر کار آورد که به جمهوری دموکراتیک آلمان مشهور شد. به این ترتیب آلمان به دو کشور کاملا مجزای شرقی و غربی تقسیم شد و تا سال ۱۹۸۹ وحدت مجدد خود را باز نیافت.(استوارت،۱۳۸۳: ۱۵۳).
منابع:
*استوارت، گیل بی(۱۳۸۳): امپراتوری هیتلر، ترجمه مهدی حقیقت خواه، تهران، انتشارات ققنوس.
*داونپورت، جان(۱۳۸۶): محاکمات نورنبرگ، ترجمه مهدی حقیقت خواه، تهران، انتشارات ققنوس.