خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): بسیاری از نویسندگان و
منتقدان ادبی بر این باورند که انتخاب راوی همجنس با نویسنده انتخاب
معقولانهتری است تا راوی غیرهمجنس. بسیاری از اهل قلم نیز پیرو این توصیه
هستند و این روال را برای نوشتن برگزیده و از راویان همجنس خود برای روایت
بهره میبرند اما در این میان نیز نباید از آثاری چون «مادام بوآری» غافل
شد که یکی از شاهکارهای راوی غیرهمجنس ادبیات جهان است. به هر حال تجربه
جهانها و آدمهایی دیگر که از جنس خود نویسنده نباشند چیزی است که
میتواند در دستور کار هر نویسندهای که مایل به تجربه چیزهایی غیر از روال
معمول است قرار بگیرد تا آثار غنیتری تولید شود. اخیرا رمانها و مجموعه
داستانهای زیادی با این رویکرد منتشر شده است و علیرغم انتقادات وارده به
نوع شخصیتپردازی و ایراداتی که اجتنابناپذیر به نظر میرسد، میتوان آن
را قدمی رو به جلو برای ادبیات معاصر دانست. یکی از این رمانها، «درازکش
در ساعت خواب» به قلم زهرا شاهی است که به تازگی از سوی انتشارات هیلا در
گروه انتشاراتی ققنوس به چاپ رسیده است. با زهرا شاهی درباره نوشتن از راوی
غیرهمجنس و تجربیاتی که برای انجام آن لازم است،گفتوگویی انجام دادهایم
که در ادامه میخوانید.
درباره درونمایه و ماجرای رمان «درازکش در ساعت خواب» بگویید و اینکه این
رمان قصد دارد با طرح مفهومی او را در
انسانیترشدنش یاری کند. «درازکش در ساعت» خواب مانند اعلام جنگی برعلیه
کسالت است و این نبرد، تغییر را رو در روی کسالت قرار میدهد.
رمان به لحاظ فضا و درونمایه چه تفاوتی با اثر قبلی شما «پیچ» دارد و همچنین چه شباهتهایی؟
جان رمان، انسان است. رمان قصد دارد با طرح مفهومی او را در انسانیترشدنش
یاری کند. «درازکش در ساعت» خواب مانند اعلام جنگی علیه کسالت است و این
نبرد، تغییر را رو درروی کسالت قرار میدهد. این رمان هم مانند رمان
قبلیام «پیچ» خمودگی و کسالت جامعهمان را به تصویر میکشد و میل به
تغییر را از دل این خمودگی بیرون میآورد. در هر دو انسانی بیآنکه قصدی
خودآگاه داشته باشد دست به نفی خویش میزند تا با سلاح بازاندیشی غریزی
خود را دوباره بیابد. گرچه در «درازکش در ساعت خواب» شریف تن به کسالت
میدهد و متین در کوران حوادث، تغییر را برمیگزیند بیآنکه ستایش یا
نکوهشی از نتیجه این تغییر در کار باشد، اما درواقع در هر دو اثر نفس تغییر
در برابر کسالت ستوده میشود.
«درازکش در ساعت خواب» داستان طبقات اجتماعی اکنون ایران است. جماعتی نه در
خواب خوش شب و نه ایستاده به کار روز. رمان در دو جریان زندگی موازی که به
هم نزدیک و دور میشوند و تلاقیهای سختی با هم دارند، پیگرفته
میشود. دو جهان که در ظاهر ارتباطی با یکدیگر ندارند اما از درون و در
لایههای زمانی هر یک سرنوشت دیگری را تعیین کردهاند. داستان را توالی
رخدادهایی که همدیگر را ناگزیر میکنند پیش میبرد. رخدادهایی پر تنش که
دو مرد را به عنوان نماینده دو طبقه اجتماعی از مدرسه تا قهوه خانه، و از
خیانت تا ترور به هم متصل میکند.
اما «پیچ» داستان انسان ایرانی صدساله اخیر است که در قالب زندگی یک زن
بیان میشود. زنی که محدودیتهای زندگیاش را به امید تغییر درهم
میکوبد. داستان را درونگوییهای این نماینده بینام انسان ایرانی در
موقعیتهایی مختلف از درون خانه تا تنوع جامعه پیش میبرد. این رمان نیز
روندی خطی دارد اما برخلاف «درازکش در ساعت خواب» که نبرد کسالت و تغییر در
دو زندگی موازی کاملا مشهود است، اینجا تنها از مقایسه حرکت زن در این
زمان خطی و با مقایسه او
دسترسی به دادهها که با پژوهیدن ممکن
میشود تنها شرط داستانگویی یک فرد برای کل است. برای همین من خود را یک
نویسنده زن با اولویتهای زنانه نمیدانم.
با خودهای پیشینش میتوان این نبرد را بازشناخت.
این رمان دارای یک فضای کاملا مردانه است. فضایی که بسیاری از زنان
هرگز تجربهاش نمیکنند. برای نزدیک شدن به فضاهای قهوهخانهای و دنیای
مردانه چه تجارت زیستهای داشتهاید؟
نویسندگی خود را به تجربه زیسته محدود نمیکند. نویسندگی ربطی خودانگیخته
با پژوهیدن دارد. فضاهای این رمان انسجام درونی خود را نه از زیست یک فرد
واحد در یک فضا بلکه با مصاحبههای طولانی با افراد مختلف در شقوق متفاوت
یک فضا گرفته است. به همین اشاره، فضاهای امنیتی، قهوهخانهای،
درگیریهای شهری و سایر فضاها خصوصا در زندگی متین محصول چنین پژوهیدنی
است.
بیشتر زنان نویسنده ترجیح میدهند از دنیای زنان و مسائل زنان
بنویسند و کمتر به راوی مرد و به اصطلاح غیرهمجنس روی میآورند. تا چه با
تمرکز و اینگونه توصیهها که هر جنس را به نوشتن و گفتن از راوی همجنس خودش
ترغیب میکند موافقید؟
راوی اصولا انسانی است که برای انسان مینویسد و تفکیک براساس جنس، ملیت،
دین، طبقه و غیره تنها زمانی میتواند معنادار باشد که امکانهای پژوهیدن
مسدود باشند. نویسندگی نه فقط بر تجربه که بر مفهوم بنا شده است و مفهوم
گرچه بیداده تهی است اما این داده لزوما از تجربه بر نمیخیزد. لذا نوشتن
زنان فقط از زنان و درنتیجه برای زنان همانقدر بیمعناست که نوشتن
کارگران معدن پابدانا از کارگران معدن پابدانا برای کارگران معدن پابدانا
چرا که هر دو در بنیاد خود اتمیستی هستند. دسترسی به دادهها که با
پژوهیدن ممکن میشود تنها شرط داستانگویی یک فرد برای کل است. برای همین
من خود را یک نویسنده زن با اولویتهای زنانه نمیدانم، من تلاش دارم
نویسندهای باشم که به جامعه خود نظر میافکند.
در باب آثاری که نویسنده قهرمان داستانش را غیرهمجنس انتخاب کرده هم
نمونههای موفق زیادی وجود دارد. «مادام بواری» اثر نویسنده مردی ست که
راوی زنی را به گفتن واداشته. «خاموشخانه» نوشته ساناز زمانی هم
نمونهای
رمانی که رویکردی اجتماعی دارد همان پژوهش
یا بهتر بگویم تز دکترای علوم انسانی است که مسئله را با گرهافکنی در
داستان طرح کرده و با کشمکشهای داستان پیش میبرد و در نهایت با
گرهگشایی پایانی رد یا تائید میکند.
موفق از این دست است که داستان مردیست در دنیای کاملا مردانه که اخیرا چاپ شده.
برای پرداخت شخصیتهایی مانند شریف و کتایون چقدر درگیر لایههای
اجتماع شدهاید و اینکه تا چه حد خودتان به عنوان یک نویسنده سعی کردید در
به تصویر کشیدن این کاراکترها با نمونه واقعیشان در جامعه ارتباط برقرار
کنید؟
تمامی شخصیتهایی که در «درازکش در ساعت خواب» حاضر هستند نمایندگی بخشی
از جامعه را به عهده دارند و تلاش شده رنگی از بافت اجتماعی خود را داشته
باشند و این ممکن نبود مگر با ایستادن بر همان مصاحبههایی که در مرحله
پژوهیدن انجام شد. گرچه برای برخی از آنها نمونههای نزدیکی وجود داشت اما
بنای «درازکش در ساعت خواب» اکتفا به نزدیکی نبوده است.
به نظر شما نزدیک بودن یک نویسنده به جامعهای که در آن زندگی
میکند و اشراف بر مسائل روز اجتماع از چه طریقی ممکن است تنها میتوان به
مطالعه چند کتاب و روزنامه در این باره بسنده کرد؟
نویسنده با مطالعه بینرشتهای و قرارگرفتن در لبه فلسفه، جامعهشناسی،
روانشناسی، هنر و الهیات و سپس وحدت بخشیدن به کثرات جهان که در اخبار
شنیداری و دیداری و یا در تجارب شخصی دریافت میکند، میتواند راهی برای
نزدیکی با جامعه خود بدون افتادن در دام آشوبهای روبنایی و سطحی که در آن
موج میزند، بیابد.
رمان «درازکش در ساعت خواب» یک رمان رئال اجتماعی است به نظر شما مهمترین مشخصاتی که اینگونه رمانها باید واجد آن باشند چیست ؟
رمانی که رویکردی اجتماعی دارد همان پژوهش یا بهتر بگویم تز دکترای علوم
انسانی است که مسئله را با گرهافکنی در داستان طرح کرده و با کشمکشهای
داستان پیش میبرد و در نهایت با گرهگشایی پایانی رد یا تائید میکند.
تنها تفاوت این دو در فرم روایی آنهاست. از این جهت این دسته از رمانها
باید منابع خوبی برای شناخت جامعه و چالشهای مفهومی دوره خود باشند.
تا چه حد ادبیات معاصر را دنبال میکنید و آثار چه نویسندگانی را میخوانید؟
برای من آشنایی با جهانهای متفاوت اهمیت زیادی دارد و سعیم بر این است که
انتخاب کتابها و نویسندگان بر این اساس و دارای تنوع باشد.
چه کار تازهای در دست نگارش دارید؟
طرح رمان سومام تقریبا آماده است و درحال تحقیق هستم و به زودی کار نوشتنش را شروع خواهم کرد.