گروه محصولات

نوع مواجهه‌ مردمان اروپا در گذشته‌های دور با طاعون خیارکی/ از پاندمی‌های جسمی تا پاندمی‌های رفتاری

1400/07/11 يكشنبه

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- نسیم خلیلی: آن روز که بیماری ناشناخته‌ای به نام کوید نوزده، جهان را درنوردید، انسان عموما در این اندیشه بود که این رویداد، اتفاق مهیبی‌ است که تنها او دارد تجربه‌اش می‌کند اما تاریخ یک چیز دیگری می‌گفت؛ نویسندگان و مورخان که تاریخ بلایا و پاندمی‌ها را بازجستند، دیدند که کرونا و کوید نوزده، رنجی نیست که انسان تاریخمند تجربه‌ تلخش را از سر نگذرانده‌ باشد؛ برعکس، تاریخ مملو است از بحران‌های میکروبی و ویروسی و پاندمی‌های گسترده و خانمان‌برانداز که گاه شکست دولت‌شهرها و اضمحلال تمدن‌ها را در پی داشته‌اند و از این رو به لحاظ تاریخی بسیار تحول‌آفرین بوده و در نتیجه فراموش نشده‌اند.

در این میان اما مساله اینجاست که انسان عموما در مواجهه با رنج، از فقدان حافظه‌ تاریخی که می‌تواند رهاننده و امیدبخش باشد، در رنج بوده‌ است، رنجی که باعث شده‌ است انسان خود را تنها، وارهیده، اندوهگین و مستاصل بیابد، رویکردی که زمینه‌ساز افسردگی بی‌سابقه‌ای شده‌ است که در دو سال اخیر و پس از بروز پاندمی کرونا، زندگی انسان معاصر را سخت متاثر ساخته‌ است. کودکانی که مادران و پدران خود را در اثر این بیماری از دست داده‌اند، پزشکان و پرستاران خسته‌ای که یا تن به خودکشی داده‌اند یا در اندیشه‌ تغییر شغل یا مهاجرت‌اند و انفعال انسان در تعامل با این همه‌گیری تنها چند سویه‌ غم‌انگیزی‌ است که پاندمی کرونا مثل ردپایی بر برفی سهمگین از خود بر جا نهاده‌است. انتشارات ققنوس با نشر کتابی همچون «مرگ سیاه» که به تحلیل چرایی و نوع مواجهه‌ مردمان اروپا در گذشته‌های دور با طاعون خیارکی می‌پردازد، کوشیده‌ است انسان امروز را از این رنج تنهایی، وارهیدگی، اندوه و استیصال برخاسته از پاندمی هولناکی که تجربه‌اش را از سر می‌گذراند، رهایی بخشد. 

مرگ سیاه نخبگان
کتاب را امیلی ماهونی نوشته‌ و پریسا صیادی به ترجمه‌اش نشسته‌ است؛ ترجمه‌ای خوش‌خوان که اطلاعات کتاب را برای فهم بحران امروزی در اختیار مخاطب فارسی‌زبان قرار می‌دهد. در همان صفحات آغازین این کتاب به ردپای اشاره به بحران‌های همه‌گیری در تاریخ کهن و کتاب‌های مقدس و بعدتر آثار مورخان کلاسیک اشاره می‌شود و از آن جمله با ارجاع به نوشته‌های توسیدید، مورخ مشهور یونانی، به تاثیرات دیرپای تاریخی این همه‌گیری‌ها اشاره کرده و چنین آمده‌ است: «یکی از بارزترین نمونه‌های بیماری که قدرت نظامی بزرگی را از پا درآورد، طاعونی بود که دولت‌شهر یونانی آتن را در سال 430 ق.م دربرگرفت. در آن زمان آتن یکی از دو قدرت برتر در میان دولت‌شهرهای یونان بود (هر دولت‌شهری خود را کشوری مستقل می‌دانست)؛ دیگر قدرت برتر اسپارت بود.

اسپارت‌ها و متحدانشان در سال 431 ق.م عازم جنگ با آتن شدند و سال بعد به محض حمله به قلمرو آتنیها، آنها پشت دیوارهای امن شهرشان پناه گرفتند. اما به طور غیرمنتظره و با سرعتی وحشتناک بیماری همه‌گیر شیوع یافت. توسیدید، مورخ آتنی، که بعدها به روایت وقایع این جنگ پرداخت، شیوع بیماری را اینگونه توصیف کرده‌است: مردمانی در سلامت کامل ناگهان تبی سوزان در سرشان احساس می‌کردند. چشمانشان سرخ و متورم میشد. درون دهانشان و حلق و زبانشان شروع به خونریزی می‌کرد، نفس‌هایشان نامنظم و نفس کشیدن برایشان دشوار میشد. در اندک زمانی درد به سینه‌شان می‌رسید و از پی آن سرفه شروع میشد. سپس درد، شکم را فرا می‌گرفت و دل‌درد و استفراغ شروع می‌شد.

رنگ پوست تا حدودی مایل به قرمز و کبود، و پوشیده از تاول‌های کوچک و زخم میشد. اگر افراد از این مرحله‌ی حساس جان سالم به در می‌بردند، تازه بیماری به روده‌ها سرایت می‌کرد و اسهال شدید و مهارناپذیر از پی می‌آمد، از این رو اغلب بیمارشان بنیه‌شان ضعیف می‌شد و جان می‌دادند. {...} بیماری‌ای که توسیدید توصیف می‌کند هنوز برای ما ناشناخته است، اما هرچه بود، حدود یک چهارم اهالی آتن را به گام مرگ فرستاد، از جمله پریکلس، سیاستمدار و فرمانده‌ی برجسته‌ی آتنی، عوامل بسیاری در شکست نهایی آتن در جنگ دخیل بود، اما از دست دادن پریکلس بسیار زیرک و بسیاری از آتنی‌ها بر اثر بیماری بدون شک از دلایل اصلی آن بود.»

چنانچه پیداست از دست دادن آدم‌های تاثیرگذار چه در سیاست و در چه فرهنگ و اجتماع، از گذشته‌های دور تاریخی از جمله مهم‌ترین تبعات جبران‌ناپذیر پاندمیها بوده‌است و شاید یکی از دلایلی که در تاریخ ثبت بشوند وگرنه کرور کرور جان باختن توده‌های مردم، شاید هیچ گاه مورخان را به ثبت این وقایع هولناک میکروبی و ویرووسی برنمی‌انگیخت چنانچه جریان‌های تاریخنگاری همواره معطوف به قدرتمندان و نخبگان بوده‌ است و نه مردم ساده‌ کوی و برزن. 

فاصله‌ میان همه‌گیری‌های تاریخی عامل فراموشی انسان
در ادامه‌ این کتاب اما به آن بی‌حافظه‌بودگی انسان که پیش از این بدان اشاره شد پرداخته شده و نویسنده تصریح می‌دارد که شیوع طاعون یوستی‌نیانوس در زمان امپراتوری شخصی به همین نام در بیزانس، و در قرن ششم میلادی، «برای اولین بار طعم تلخ این قاتل میکروبی را به اروپا چشاند» و تصریح می‌دارد که «در این زمان اروپاییان بیشتری حتی نسبت به همه‌گیری بزرگ قرن چهاردهم میلادی جانشان را از دست دادند. اما چون بین این دو رویداد هشتصد سال فاصله بود، کسانی که در دوره‌ اخیر به این بیماری دچار شده‌بودند اطلاعی از طاعون دوره‌ پیش نداشتند. به همین دلیل دومین همه‌گیری مرگ سیاه در اروپا ناگهانی و بدون هشدار قبلی به نظر می‌رسید. از دید بیشتر مردم این بیماری چنان گسترده و منحصر به فرد بود که فقط می‌شد آن را عذاب الهی دانست. موضوع عذاب الهی بحث اصلی این دوره بود. مردم برای متوقف کردن این بیماری به هر کاری دست می‌زدند تا خدا را خشنود سازند. ترس از قهر خداوند همواره و در همه‌ی جوامع وجود داشته، حتی زمانی که پزشکی جدید توضیح علمی برای شیوع بیماری‌ها ارائه کرد.»

 چنانچه در این پاره‌گفتار از کتاب مرگ سیاه، می‌بینید نه‌تنها پاندمی‌های هولناک در تاریخ سابقه‌ای درازدامان دارد بلکه حتی نوع مواجهه‌ با آن و رهیافت‌های واکنشی در برابرش که اغلب از نوعی جهان‌نگری قدسیانه حکایت دارد نیز موضوعی‌ است مسبوق به سابقه. آیا علم به چنین موضوعاتی، صبر و تامل در برابر پاندمی کرونا و عواقبش و بسترهای جامعه‌شناختی‌اش را افزون‌تر نمی‌کند؟

واکنش‌های قدسیانه، فرازمینی
جالب است اگر بدانید که وقتی به مطالعه و تحلیل درمانگری در تاریخ می‌پردازیم، بیش از هر چیز شاهد نگره‌های قدسیانه درباره‌ منشا بیماری‌ها هستیم؛ مثلا در کتاب‌ها آمده که مردم در مواجهه با بیماری‌های همه‌گیری همچون طاعون، به جای آنکه به دنبال دلایل بیولوژیك یا زیست‌محیطی و بهداشتی باشند، آن را به عوامل ماورای انسانی و از آن جمله مثلا به مرغی سفید و جادویی نسبت می‌داده‌اند، مرغ سفیدی که مردم خیال می‌کردند یک روز تخمی خواهد گذاشت که طاعون را می‌پراکند از این رو یک بار تصمیم گرفتند همه‌ مرغ‌های سفید را بكشند و جوجه‌های کوچکشان را هم معدوم كنند؛ این نگاه مردم ساده‌اندیش کوی و برزن بود که کمکشان می‌کرد از رنج‌ها و بلایا رها شوند؛ رهایی مجنون‌واری كه برآیندی بود از معرفت‌شناسی بدوی انسان مستاصل در برابر خسران و بیماری و مرگ؛ آنها خیال می‌كردند با کشتن مرغ‌های سفید، بیماری را از خود رانده‌اند، و مرغ سفید به جای آنها به قربانگاه رفته‌است که در جهان‌بینی آنها، مرغان و پرندگان، همواره نمادین بوده‌اند.

چنانچه ویلم فلور ضمن اشاره به باورداشت‌های عامیانه درباره نقش باد در امراض به داده‌ دل‌انگیزی در فرهنگ عامیانه اشاره می‌کند و آن هم اینكه طپش قلب عارضه‌ای‌ست مشابه و چه ‌بسا برآمده از برهم ‌زدن بال‌های یک فاخته، که پرنده‌ کوچک زیبایی‌ست که بر فراز شاخسار درختان توت در بهار آواز زندگی سر می‌دهد، موضوعی كه در كتاب «سلامت مردم ایران در ایران قاجار» اثر ویلم فلور درباره‌ وضعیت درمانگری و بهداشت در تاریخ ایران مندرج است و در كتاب مرگ سیاه ماهونی نیز جا به جا به نگره‌های مشابهش برمی‌خوریم مثلا این پاره‌گفتار را بخوانید:

«در میانه‌ قرن چهاردهم میلادی، مردم اروپا در برابر شیوع طاعون بزرگ واكنش‌های مختلفی نشان دادند. برخی رفتارشان غیرمنطقی و حتی خشونت‌آمیز شد. برخی دیگر به دنبال این بودند ببینند آیا پیش از وقوع این فاجعه‌ وحشتناک نشانه‌های هشدار‌آمیز را دریافت كرده‌اند یا خیر. از نظر آنها نشانه‌ی علامتی فراطبیعی از رویدادهای بزرگ و مهم پیش‌رو بود، و بسیاری معتقد بودند نشانه‌ها درباره‌ی رویدادهای وحشتناكی كه در راه‌اند هشدار می‌دهند. برخی دیگر می‌كوشیدند دریابند چه چیزی سبب شیوع این بیماری ویرانگر میشود اما چون علم و پزشكی آنقدر پیشرفت نكرده‌بود كه دلیل آن را بفهمند كاری از پیش نبردند. عده‌ای هم آنقدر بیمناك و عصبی شده‌بودند كه با آسیب رساندن به خودشان یا آزار دادن افراد بیگناه به این مساله واكنش نشان دادند.»

در تكمیل همین پاره‌گفتار است كه نویسنده ذیل عنوان «باورهای عجیب و غریب درباره‌ی طاعون» چنین ادامه می‌دهد كه: «با شیوع مرگ سیاه كه فاجعه‌ای طبیعی بود مردم به دنبال نشانه‌هایی می‌گشتند كه قبل از شیوع بیماری رخ داده‌ بود. برخی به یاد می‌آوردند كه در سال 1347 ابرهای تیره‌ای به طرز عجیبی مناطقی از اروپا را پوشانده‌ بود. برخی ستاره‌هایی را در حال سقوط دیده‌ بودند كه البته چیزی جز شهاب‌سنگ‌های كوچكی كه در اتمسفر آتش می‌گرفتند نبودند.» و این همه آیا یادآور آن مرغ سفید و تخم‌های طاعون‌گسترش و یا آن فاخته‌ای كه بال بر هم می‌زد و بیماری می‌پراكند نیست؟

جالب است كه افزون بر این در این كتاب می‌خوانیم كه «در این دوره بسیاری از پزشكان متخصص عمیقا باور داشتند كه بخارات اهریمنی عامل بروز مرگ سیاه است. اونیفرم‌هایی كه پزشكان در آن دوره‌ خاص می‌پوشیدند، امروز نماد طاعون خیاركی است. آنها كلاه‌هایی بزرگ بر سر می‌گذاشتند، لباس‌های بلند شق و رق می‌پوشیدند، و ماسك‌هایی به شكل سر پرندگان به صورت می‌زدند. آنها داخل این ماسك‌ها را با گل و گیاه پر می‌كردند چرا كه فكر می‌كردند هوای آلوده را پاک و تصفیه می‌كند.» 

و این كلاه‌ها چقدر نمادین جلوه می‌كنند و چقدر آدمیزاد را به یاد تفكرات قدسیانه، رازورزانه و بدوی انسان كهن مثلا در غالب آیین‌های تداوی شمنیستی می‌اندازند؛ مثلا این تكه از روایت میرچا الیاده را در كتاب شمنیسم؛ فنون كهن خلسه بخوانید تا به این مشابهت‌ها رهنمون شوید:
«شمن به وسیله‌ حیواناتی كه ارواج محافظش می‌شوند تشرف می‌یابد. {او تمرین‌ها و مراقبه‌های فراوان می‌كند} تا اینكه حیوانی كه به عنوان روح محافظ خود می‌خواهد بر او ظاهر می‌شود و وعده‌ یاری به او بدهد. {...} روح محافظش به او آوازی تعلیم می‌دهد كه با این آواز، حیوان را فرا می‌خواند. بنابراین هر شمنی آواز مخصوص به خود را دارد. {...} گفته می‌شود شمنی در دره‌ نیكولا، در مواقع سحر و جادو و ورد خواندنش به زبان گرگ چمنزار صحبت می‌كند. بعد از اینكه شمن روح محافظش را به دست می‌آورد، ضد گلوله می‌شود. اگر تیر یا گلوله‌ای به او اصابت نماید، از ناحیه‌ زخم خونی بیرون نیامده و همه‌ خون به معده‌اش سرازیر می‌شود و آن را به بیرون تف كرده و مجددا سالم می‌شود.»

و در همین کتاب است که تصریح می‌شود که شمن‌ها و کاهنان اغلب برای رهایی از بلایای انسانی و زمینی، زبان پرندگان را می‌آموختند و به کار می‌بردند و خود را در پوست و هیات حیوانات و پرندگان درمی‌آوردند چنانچه طبیبان از شر طاعون خیارکی بدین شکل و هیات آراسته می‌شدند. 




نویسنده‌ مرگ سیاه، همچنین در این پاره‌گفتار زیر نیز دارد بخشی از رویكرد قدسیانه مردم را در تعامل با بیماری مطرح می‌كند:
«با فزونی گرفتن شمار مرگ و میرها در مسینا، میل به اعتراف به گناهان نزد كشیشان نیز فزونی یافت، بیماران می‌خواستند آخرین خواسته و وصیتشان را نیز تنظیم كنند و بنویسند. اما كشیش‌ها، وكلا و سردفترداران از رفتن به منزل این بیماران سر باز می‌زدند.» 
و در این میان نویسنده مكررا تاكید دارد كه كشیشان بر این باور پای می‌فشرده‌اند كه شیوع طاعون مجازاتی از سوی خداوند است و از آن جمله از قول كشیشی انگلیسی می‌نویسد: «در سپتامبر هزار و سیصد و چهل و هشت، كشیشی انگلیسی نوشت: خداوند نسبت به بندگانش سختگیر است و همه چیز به اراده‌ اوست. او آن‌هایی را كه دوست می‌دارد توبیخ و تنبیه می‌كند. به دیگر سخن او آنها را به سبب اعمال شرم‌آورشان به شیوه‌های مختلف در طول این حیات فانی‌شان مجازات می‌كند تا شاید از مجازات ابدی رهایی یابند. او هر از گاهی طاعون، قحطی‌های محنت‌بار، درگیری‌ها، جنگ‌ها و مصیبت‌های دیگر را نازل میكند تا از این طریق به بندگانش هشدار و در رنج قرارشان دهد تا گناهانشان پاك شود. به راستی كه سرزمین انگلستان به سبب غرور و فساد روزافزون مردمانش و گناهان بی‌شمارشان با طاعون مجازات شد.»

انسان بیمار؛ انسان سالم؛ انسان خودخواه
افزون بر این نویسنده با دقتی جامعه‌شناختی، از تاثیرات همه‌گیری‌ها بر روانشناسی جمعی انسان‌ها سخن می‌گوید که در نوع خود تحلیل اجتماعی جالب توجهی‌ است؛ از جمله بر این باور است كه همه‌گیری‌ها به تدریج باعث میل مردم به هرج و مرج و بی‌قانونی و از طرف دیگر خودخواهی شده‌ است و در این زمینه چنین تصریح می‌دارد كه:
«ترس شدید در همه‌جا سایه افكنده‌بود و چون مردم مرگ را در كمین خود می‌دیدند و فكر می‌كردند هر آن ممكن است به سراغشان بیاید، دیگر توجهی به قوانین جامعه نداشتند. رعایت قانون و مقررات در سرزمینی گرفتار بیماری تقریبا ناممكن بود، چراكه حكومت هم بیشتر در فكر نجات خود از طاعون بود تا رفاه عمومی شهروندانش.» 

در جای دیگر نویسنده به كرات تاكید دارد كه مردم با بروز بیماری و همه‌گیری به شدت در ورطه‌ دیگرگریزی و خودمحوری افتادند و تصریح می‌دارد كه «مردم به قدری از هم بیزار شدند كه چنانچه پسری به این مرض گرفتار می‌آمد پدر از او روگردان می‌شد. اگر چنین نمی‌كرد و بر ترسش فایق می‌آمد و به نزدش می‌رفت، خود نیز بی‌درنگ گرفتار می‌شد و چه بسا به سه روز نكشیده دار فانی را وداع می‌گفت. قضیه به همین جا ختم نمی‌شد؛ همه‌ كسانی كه با او در همان منزل بودند، حتی گربه‌ها و دیگر حیوانات خانگی هم می‌مردند.»

در جای دیگر نویسنده از واقعیت‌های اجتماعی تلخی سخن می‌گوید كه با بروز طاعون سیاه، بر ماندگاری‌شان در فرهنگ رفتاری مردم مهر تایید و استمرار خورده‌شد به عنوان نمونه، این پاره‌گفتار تکان‌دهنده را بخوانید: «از آنجا كه علت واقعی مرگ سیاه را نمی‌دانستند، بسیاری از افراد نگران و ناامید به دنبال مقصر می‌گشتند. این بلاگردان‌ها و بخت‌برگشته‌ها معمولا همیشه از میان كسانی بودند كه از نظر جامعه غیرعادی شمرده می‌شدند و در میان گروه‌های اصلی جامعه جایی نداشتند. {از آن جمله} در حاشیه‌ بسیاری از روستاها، در كلبه‌های فقیرانه‌ چوبی و پوشالی، آدم‌های مختلفی زندگی می‌كردند كه از جامعه طرد شده‌ بودند.

برخی از آنها مادرزادی معلول بودند، برخی دیگر ساده‌لوح، و برخی هم دیوانه بودند. روستاییان آن‌ها را با نام‌هایی مثل «تام طفلكی» یا «مگی خله» صدا میزدند. بیشتر این افراد بی‌آزار بودند. با این حال كودكان گاهی سر به سرشان می‌گذاشتند و پیرزن‌ها را جادوگر صدا می‌زدند، ولی بیشتر بزرگسالان كاری به كارشان نداشتند. اما وقتی مرگ سیاه از راه رسید، اوضاع تغییر كرد. هرچه مردم بیشتری بیمار می‌شدند و می‌مردند، نجات‌یافتگان ناامیدتر می‌شدند. و با خود می‌گفتند شاید حق با كودكان است، شاید مگی خله واقعا جادوگر باشد. اگر از شر او خلاص شوند، شاید طاعون بالاخره دست از سرشان بردارد.»

و این رفتار همان خرده‌فرهنگ رفتاری غم‌انگیزی‌ است كه در تعامل با این دست از به حاشیه‌رانده‌شدگان تداوم یافت و باعث شد تا سال‌های نزدیک به زمانه‌ امروزی، مجانین در رنج و اجحاف روزگار بگذرانند؛ موضوعی كه در پژوهش تاریخ اجتماعی و درمانگری در ایران نیز مشهود است چنانچه در مقاله‌ای مبسوط تحت عنوان «نگاهی به گذشته بهداشت روانی در ایران» به نقل از کتاب سالنامه تیمارستان تصریح شده‌ است که «در کشور ما ایران وضعیت مجانین مانند احوال تندرست‌ها خراب و مبهم بوده‌ است. در مشهد یاد دارم خارج شهر در یک طویله، که دارای چند آخور بوده، چند دیوانه را کند و زنجیر نموده ‌بودند، نه پزشکی نه پرستاری فقط یک پاسبان شهرداری محافظ بود رختخواب آنها تخته پهن و درست همچو حیوانی نگهداری می‌شدند.»

افزون بر این سنت راندن مجانین از شهر و روستا و اسکان دادنشان در قلعه‌ خرابه‌های حاشیه‌ اجتماع خود موضوعی مبتلابه تا روزگار معاصر است مثلا به یاد بیاورید روایت پ مثل پلیکان پرویز کیمیاوی را که با محوریت همین موضوع ساخته شده‌ است و محصول سال پنجاه و یک خورشیدی‌ست. در هر حال می‌توان گفت که به این ترتیب مرگ سیاه امیلی ماهونی را باید افزون بر دانسته‌های ارزشمندش درباره‌ پاندمی‌های جسمی، دایره‌المعارفی از فرهنگ رفتاری و روانشناسی اجتماعی‌ای به شمار آورد كه زمینه‌ساز اصلی‌اش، مستقیم و غیرمستقیم همین همه‌گیری‌ها و پاندمی‌ها بوده‌اند. 

کتاب «مرگ سیاه» (یورش طاعون خیارکی به اروپا) نوشته امیلی ماهونی با ترجمه پریسا صیادی در 103 صفحه، شمارگان 1100 نسخه و قیمت 35 هزار تومان از سوی انتشارات ققنوس از مجموعه تاریخ جهان منتشر شده است.

انصراف از نظر